عطر رازقی به قلم مهراد رستایی
پارت یازده :
اولینصبحدلپذیر سالآغاز شد جنبوجوش مهمانها و اهالیخانه بود دخترها تندتند و با دقت آرایشمیکردند و رستا و نفس وسایل پیکنیکرا آماده میکردند.
اتوبوس منوچهر برای بردن آنها بهتفریح ایستاده بود. امیرعلی سشوار را روشن کرد و با شانه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
«~قشنگتر از پریا~»
30شهروز بیاد دست من ک تیکه تیکش میکنم😑