اسلحه ی خودکشی به قلم مبینا حاج سعید
پارت دوم
زمان ارسال : ۹۲۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
با صدای گرم سرهنگ، حواسم جمع شد.
- سلام.
لبم را گزیدم و گفتم:
- سلام سرهنگ، راستش میخواستم یه چیزی رو بگم.
سکوتش نشون داد که منتظر است. با کمی مکث، ادامه دادم:
- من از توی خونه نشستن و مخفی شدن خسته شدم. پس کِی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
معصومه!!!
21سلام نویسنده جان من تا حالا رمان هاتو نخوندم واین اولیشه از شروع رمانت خوشم اومد و جوری بود که من حدودا از حالت گنگ در اومدم و اون جوری که فهمیدم ارسلان عموی آمل هست که تمنا به خاطر عامل خودشو کشت و