منفی چهار (4-) به قلم مرجان فریدی
پارت هفتاد و هشتم :
کمی که مثل بقیع رقصیدیم به سمت میز بار رفتیم و کنارش ایستادیم
_حواست باشه چیزی نخوری
سر تکون دادم:
_خودم حواسم هست!
نگاهم و به طبقع بالا دوختم. انگار وی ای پی بود
با دیدن اردا که مثل باقی پیش خدمتا لباس پوشیده و با سینی حاوی جام های مشروب داره از پله ها بالا میرهاین رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد.
مطالعهی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۰۲۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
دنیا
00تورو خدا زود تر پارت گذاری رو شروع کنید وقتی دیر به دیر پارت میزارید دیگه آدم یادش نمیمونه داستان از چه قرار بوده