پشت چراغ قرمز (جلد دوم) به قلم حانیا بصیری
پارت هشتاد و هفتم :
بلند شدم و گفتم :
_ ببخشید من برم بخوابم یکم خسته ام، شبخیر.
عمو و مهرانه که کنار هم نشسته بودن بهم شبخیر گفتن و سانیا هم همراه همون لبخند حرص درارش گفت :
_ گودنایت عزیزم.
سرمو تکون دادم و زیر لب گفتم : «گودنایت تو اون قی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
دریا
00چرا برام باز نمیشه؟؟؟