منفی چهار (4-) به قلم مرجان فریدی
پارت هفتاد و دوم :
_ابولفاتحه ادهم…
سرم و بلند کردم و به جرمی زل زدم
_باید بریم به مکانش.البته نه با توپ پر، به عنوان مشتری!
_چرا پلیس و خبر نکنیم!؟
جرمی خیره نگاهم کرد
_من خودم تو یه کشور خودم مامورم…ولی اینجا، دستمون به جایی بند نیست.
اونا اینجا پارتیشون کلفتع، پامون برسه باین رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد.
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۰۴۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Afra
50این داستان : لباس خوابی که تبدیل به لباس مجلسی شد 😂