خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت نهم
زمان ارسال : ۱۳۹۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
حسام با دلسوزی نگاهی انداخت و گفت:
- کجا با این حال و روزت؟ بریم درمانگاهی جایی؟ یا بگو برسونمت خونتون.
دخترک اما با لحنی خشن جواب داد:
- لازم نکرده! می خواستی زودتر راه بیوفتی که اینجوری کتک نخورم، حالا هم نمی خواد دلت بسوزه... ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطما
00عالی بود