پارت هشتاد :

لبامو با خنده جمع کردم و زنگ در خونه مهرادو زدیم، بلافاصله در باز شد و رفتیم تو. مرجان هم بعد نیم ساعت اومد و همگی دور هم جمع شدیم.

مهراد کمی از قهوه اش خورد و گفت :

_ خوب داداش ریــ.... اهم گند زدی دیگه.

نویان کلافه گفت :

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.