پشت چراغ قرمز (جلد دوم) به قلم حانیا بصیری
پارت هشتاد :
لبامو با خنده جمع کردم و زنگ در خونه مهرادو زدیم، بلافاصله در باز شد و رفتیم تو. مرجان هم بعد نیم ساعت اومد و همگی دور هم جمع شدیم.
مهراد کمی از قهوه اش خورد و گفت :
_ خوب داداش ریــ.... اهم گند زدی دیگه.
نویان کلافه گفت :
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ریحانه
۱۵ ساله 10ناموسا الان این چیش خنده داشت؟ حالا من خیلی شخصیتم خشکه یا واقعا این خنده دار نبود؟!