به طعم خون - آنلاین به قلم مرجان فریدی
پارت سی و هفتم
زمان ارسال : ۹۷۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
ارون کلافه چنگی به موهاش زد:
-رونیا من مجبور بودم، ماریا مجبورم کرد…مجبورم کرد با خواهرش یه شبه ازدواج کنم.
من تقصیری نداشتم…توی جنگ مامانت دردش گرفت وقتی رفتم بالای سرش دیدم به دنیا اوردتتون. مجبور بودم یه غلطی کنم
من ر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
عسل
00بسیار خاص و عالی بود