پارت هفتاد و ششم :

سانیا ذوق زده جلو اومد و از گردن نویان آویزون شد، دیگه داشت شورشو در میورد دختریهِ... ازش جدا شد و گفت :

_ نیاز چی اونم فراموش می‌کنه؟

داشت عطسه ام می‌گرفت دستمو گذاشتم رو دهنم تا جلوشو بگیرم اما نشد عطسه خفه ای زدم که خداروشکر صداش زیا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.