پشت چراغ قرمز (جلد دوم) به قلم حانیا بصیری
پارت شصت و دوم :
صبح با صدای آلارم موبایلم چشمامو باز کردم و گیج به اطراف نگاه کردم، یهو یادم اومد قراره ساعت هشت بریم پیش روانشناس سریع بلند شدم و خوابآلود پله هارو پایین رفتم.
_ صبح بخیر!
جوری سرمو چرخوندم به سمتش که صدای مهره های گردنمو شنیدم، با ص ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
عسل
۱۸ ساله 00ن بابا اون که مسافرت رفتع بودن الکس بود کیان همونی بو که تو تولد باهاش رفت تو حیاطو صحبت کردن