خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت ششم
زمان ارسال : ۱۳۹۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
حسام لبخند نرمی زد و آهسته سلام گفت. با احترام قدمی عقب برداشت و از جلوی در کنار رفت.
- بفرمایید
دادفر دستی به محاسن جو گندمی اش کشید و گفت:
- مزاحم نباشم.
ابرو بالا انداخت و جواب داد:
- نه، خواهش می کنم مراحمید.
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
خورشید
۱۹ ساله 81🍂اگرچه دل به کسی داد،جان ماست هنوز🍂