پارت پنجاه و ششم :

درمونده گفت :

_ نویان، من چرا رفتم بیمارستان؟ چرا جز تو کسی نیومد دنبالم خانواده ام پدر و مادرم کجان؟

نمیدونستم باید جوابشو چی بدم، یعنی اگه واقعیتو میگفتم ناراحت میشد، نمیخواستم از اینی که هست بدتر بشه.

سرمو به طرفین تکون دادم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.