تنها گناه ام مادر بودن است به قلم نسترن قره داغی
پارت دویست و ششم :
نیم نگاهی به صفحه خاموش گوشیاش انداختم و درحالی که آروم و با پشت دست اشکهام رو پاک میکردم گفتم: پس علی چی؟ مگه با تو نبود؟ چرا گوشیاش رو جواب نمیداد؟
با لبخند کوچیکی از حالت دو زانو بیرون اومد و چهار زانو نشست؛ دستم رو توی دستش گ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
الهام
10مرسی که پارت گزاشتی فقط اگه میشه یکم تند تند پارت بزار چون واقعا دیگه خیلی طولانی شده ما منتظریم رمان جدید شروع کنی😘😭😭👍👍