زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و نوزده
زمان ارسال : ۸۱۸ روز پیش
سوزش چشمهایم نشان از سرخ شدنشان میداد.
قدم دیگری جلو رفتم.
رگ روی پیشانیام نبض میزد.
وقت دیوانگی نبود اما حرفهایش...
- همه جا رو میگردم ببینم میتونم بفهمم اون همون قاتله یا نه!
دست و صدایش میلرزید.
استرس داشت...
برایم گران تمام شده بود.
- نگران نباشین، قبل اینکه کاری کنه میفهمیم!
آنقدرها هم ساده نبود، نمایش بازی میکرد...
- الان باید برم،
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Dayana
10😍😍😍
۲ سال پیشpari
92به نظرم کیفیت رمان نسبت به پارت های اولش خیلی کمتر شده و دیگه اون هیجان اولو نداره حالا نمیدونم این بخاطر وقفه ای هست که بین پارتگذاری افتاد یا ... ولی در هر صورت دست نویسنده این رمان درد نکنه
۲ سال پیش---
81چه بی ملاحظه است انابت با همون پلیسای احمق . اخه تو خونه ی قاتل زنگ میزنین به هم خوش و بش میکنین. بزار برو بیرون بعد. یکم مسخره لو رفت
۲ سال پیشتورو سننه؟؟
51طبق معمول! گل کاشتی نوسنده جونم گل خیلی بیست بود بیست بیست👌👌👌👍👍👍👍👍
۲ سال پیشS
120چه پر جذبه🤩 و اینکه خیلی دوست دارم بدونم ایوان چه شکلیه خواهش میکنم عکس شخصیت ها رو بزار یا حداقل یه توصیفی از صورتش بکن چون خیلی دوست دارم بدونم زرنیخ چه شکلیه🙏
۲ سال پیش.
70خب تشکر میکنم از چیزایی ک یه سری به آنابت گفتین
۲ سال پیش
hichkas
70مگ میشه رو ایوان کراش نشد؟ :)))))))