پارت پنجاه و دوم :

صدا روی بلندگو بود و « الو » گفتن اسد، قلب مارال را لرزاند. شمیم لب باز کرد:
- سلام بابا اسد، خوبی؟ شمیم هستم.
- سلام دختر گلم. من خوبم، تو چطوری بابا؟ چه خبر؟
مارال هر لحظه نفس‌هایش عمیق‌تر و سینه‌اش تنگ‌تر می‌شد. صدای اسد گرچه کمی خش‌دار و ضعیف شده بود، اما آهنگ صدایش هنوز همان بود. همانقدر آرامش بخش و گیرا! اشک در چشم‌هایش پیله بسته و نگاهش خیره به گوشی بود.
- خوبم ممنون.

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۲۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • نفسم

    50

    عشق بددردیه...مارال خیلی درفراق اسد سختی کشیده...😔دلم گرفت

    ۳ سال پیش
  • نسترن

    80

    😭😭😭😭 وااایخدا🥺🥺 احساسی شدم خعلییی زیاااد اونجا که صدای همو شنیدن💗 آخعییی🥺 عشقشون از این عشقای الکی پلکی نیس عشقی قدیمی و دیرینه و.....شیرین🥺😘🌹 احساسی شدم😂 هعیی خیلی رمان خوبیه 🌹

    ۳ سال پیش
  • ---

    80

    عجب پیرمرد فرزی اصلا دو دقیقه نشد چه سریع از بیرون سر از اتاق دراورد :) ......

    ۳ سال پیش
  • دخترای من

    100

    واقعاقشنگترین وجذاب ترین رمانیه که میخونم و لذت میبرم از خوندنش نگار جون عزیزدلم ممنونم ازت خیلی جالبه رمانت هم غم داره هم شادی همیشه شاد باشی و سلامت موفقیتهای بیشتربرای شما آرزو دارم 🙏دوست دارم😘

    ۳ سال پیش
  • دخترای من

    70

    ای جان چقدر قشنگ بود صدای همدیگرو شنیدن 🥺🥺🥺🥺

    ۳ سال پیش
  • آرا

    80

    چه پارت قشنگی بود فقط آخرش باید میگفتی کمند هل شد و اینا

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.