پارت چهل و هفتم :

کمند پوفی کشید و فورا برای آماده کردن چای از جا برخاست. چای را دم گذاشت که باز صدای مادرش در خانه پیچید:
- تا آقابزرگ میاد اتاقش رو یه کم مرتب کن.
دخترک زیر لب« چشم » گفت و سمت اتاق رفت. دلش بی‌قرار خواندن کتاب بود و با عجله قفسه‌ی کتاب‌ها را مرتب کرد. روتختی را صاف کرد؛ روی زانوها نشست تا زیر تخت را نگاهی بیاندازد و مطمئن شود وسیله‌ی اضافی یا زباله‌ای آن‌جا جا نمانده باشد. همه چیز

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۰۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نفسم

    07

    اهو خوبش شد..نباید اون کاررابانامزدش میکرد...بهترازکدخدا گیرش نمیاد...ای کاش شمیم به رازبین اسدومارال پی ببره

    ۳ سال پیش
  • :|

    20

    چه خشن و بی رحم :|

    ۳ سال پیش
  • یگانه

    10

    حمام دو نفره😂😂😂😂

    ۳ سال پیش
  • دخترای من

    ۳۶ ساله 90

    وای عالی هرروز بهتر از پارت قبلی جهان چقدر عالی و منطقی با کمند حرف زد👌👏👏 دلم برای آهو میسوزه 🥺 نگار جون دست مریزاد 👏👏👌

    ۳ سال پیش
  • دختر یا پسر؟

    ۰۰ ساله 60

    ببخشید کسی می دونه رمانی که دختره توش خبرنگار هست و یه مرد زخمی رونجات میده بعد اون مرد زخمی که قاتله رو دوباره می بینه اسم رمانش چیه؟

    ۳ سال پیش
  • مهرو

    ۲۴ ساله 130

    اهو هم گناهی نداره فقط اونم مث بقیه عاشق بود این خشم و زبون تند هم ب خاطر نرسیدن ب مراد دلش وگرنه ادم بدی نیست اما باید دیگ کنار میومد باشوهرش وقتی این عشق ی طرفس الان خوب شد میدنش ب ی ادم پیر😥💔

    ۳ سال پیش
  • آرام

    70

    هر پارت این رمان غم انگیزه🥺🩹

    ۳ سال پیش
  • سیتا

    ۲۰ ساله 80

    آهو هم بدبخت مثل جیران فقط عشق اهو یک طرفه بود گناه داره اینطوری هم

    ۳ سال پیش
  • من

    100

    اوللل عالی بود فک کنم تو صندوق یهوچیزایی از جیران باشه

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.