پارت صد و هفده

زمان ارسال : ۸۴۰ روز پیش

دستم را به شقیقه‌ام رساندم.
فشار دندان‌هایم روی هم، فکم را به درد آورده بود.
آن‌قدری عصبی بودم که توانایی فکر کردن نداشته باشم.
صدایم گرفته بود.
- کِی؟
به حالت استفهام‌ نگاهم کرد که با فکی لرزان از لای دندان‌های چفت شده‌ام غریدم: کِی قراره انجامش بده؟
به وضوح نگرانی و ترس را در چشم‌های مارگارت می‌دیدم.
بازرس موفق سازمان و آموزش دیده بودم، از چندین امتحان سخ

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید