پارت چهل و ششم :

با وجود حال بدش زورکی خندید و سعی کرد به من بفهمونه تابلو رفتار نکنم و همه چیو بهم نریزم :

_ از اینم خوشت نیومد؟

تحمل این حالشو نداشتم و با دست آزادم بغلش کردم و سرشو به سینه ام تکیه دادم و تو دلم گفتم :

_ چیکار کردی نیاز چیکار ک ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.