پشت چراغ قرمز (جلد دوم) به قلم حانیا بصیری
پارت چهل و پنجم :
گیج شده از تناقض حرکات و حرفاش خواستم حرف بزنم که انگشتشو به نشونه سکوت جلوی صورتش گرفت، دستشو از توی دستم بیرون اورد و گفت :
_ من همیشه آرزوی همچین روزی رو داشتم.
به منکه انگشتر توی دستم بود و عکس العملی نشون نمیدادم نگاه کرد:
...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
بهار
00خداروشکر که نیاز گفت و گرنه نمیدونستم چقد دیگه میتونم تحمل کنم