پارت چهل و پنجم :

گیج شده از تناقض حرکات و حرفاش خواستم حرف بزنم که انگشتشو به نشونه سکوت جلوی صورتش گرفت، دستشو از توی دستم بیرون اورد و گفت :

_ من همیشه آرزوی همچین روزی رو داشتم.

به منکه انگشتر توی دستم بود و عکس العملی نشون نمی‌دادم نگاه کرد:

...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.