پارت هفتاد و هفتم

زمان ارسال : ۸۷۰ روز پیش


- من غلط بکنم...


چشماش رو بست و نفس عمیقی کشید.

- الان تو چرا داری حرص و جوش می خوری؟


به سمتش چرخیدم و توی چشمای آبی اش خیره شدم و تند گفتم:

- چون دارم عاشقت میشم! عاشق یه دیوونه... قشنگ می دونم خری ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید