پارت هفتاد و ششم

زمان ارسال : ۸۷۰ روز پیش


ساعت یازده و نیم بود که تصمیم گرفتیم برگردیم. اول دلارام رو رسوندیم که موقع پیاده شدن رو به هممون گفت:

- مرسی بابت امشب، خیلی وقت بود که اینجوری خوش نگذرونده بودم، مرسی که منو بین خودتون راه دادین.


لبخندی زدم و دستش رو ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید