پارت صد و نود و دوم :


#زری


دستی به پشت گردنم کشیدم و خسته به صندلی تکیه دادم که در اتاق باز شد و آمین با قیافه‌ی آویزون داخل اومد.


اول فکر کردم با رضا به مشکل خورده اما بعد از اینکه خودش رو روی تخت پرت کرد و گفت خوابیده، کنجکاو به سمت ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.