پارت سیزده

زمان ارسال : ۸۷۴ روز پیش

پیراهن را به کمک چند تن از کارکنان دراوردم.
لباس هایم را پوشیدم.
از اتاق پرو که خارج میشدم همچنان نگاه خیلی از کارکنان را روی خود احساس میکردم.
نه این که من دلبری کرده باشم.
هنر پیراهن و این که من چه طور توانسته ام چنین پیراهنی را طراحی کنم آن هارا به حیرت واداشته بود.
دخترک 26 ساله ای که توانسته بود خودش را به این موقعیت برساند.
برایشان عجیب بود.
وارد اتاق حنا شدم.

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید