پارت یازده

زمان ارسال : ۸۶۴ روز پیش

نفس نفس عمیقی کشیدم.
درحالی که از خیابان رد میشدم زمزمه کردم.
_کاش میشد باور کرد!
به سمت ماشین حنا میرفتم ،خودش دنده عقب گرفت و به سمتم آمد.
فوری سوار شدم.
با استرس نگاهم کرد.
_چیشد!؟
شاخه گل را روی پایش انداختم.
_بدون خز بازی و تصادف و این داستا دیدم!
فکر کرد گل فروشم.رانندش ازم گل خرید.
اون من و میدید.ولی من ندیدمش.
گیج نگاهم میکرد.
_گل از کجا!؟
چنگی ب

728
318,738 تعداد بازدید
1,848 تعداد نظر
121 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید