پارت سی و یکم :

با هر قدم که بر می‌داشت جانش از ترس به لب می‌رسید و لباس‌هایش از شدت عرق به پوست تن چسبیده بود. به زحمت نفس‌های تند و کشدارش را کنترل می‌کرد تا مبادا کسی از صدای قدم‌ها، نفس زدن‌ها یا خش خش شلیته بیدار شود. میان تاریکی سراپا چشم شده بود و زیر نور ملایمی که از پنجره‌ها می‌تابید گام‌هایش را با احتیاط بر می‌داشت. در چوبی خانه را به نرمی باز کرد با این حال صدای قیژ قیژ آهسته‌ای بلند شد. د

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۳۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • یگانه

    10

    خدایا شکرت رفت

    ۳ سال پیش
  • ..

    110

    اولین نفری که خوندم نویسنده عالیه رمانت فقط میشه خواهش کنم جواب بدی عکس شخصیاتا رو کی میزاری یا اگه نمیزاری بهمون بگی؟ اگه میشه رمان رو زیاد غمگین نکن این نظر منه نظر خودت مهمه مرسیی بابت رمانت♥♥♥♥😍

    ۳ سال پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگ | نویسنده رمان

    سلام عزیزم، عکس شخصیت بخاطر تفاوت زیاد سلیقه ها این جا نذاشتم، ضمن اینکه پیدا کردن عکسی که درست شبیه توصیفات رمان باشه سخته.

    ۳ سال پیش
  • مهرو

    ۲۴ ساله 110

    الهی طفلی اردشیر و جیران چقد دختران ایران زمین مظلوم واقع میشن همه خواسته ها وارزوهاشون باید زیر پای دیگران له بشه😔😔

    ۳ سال پیش
  • آرام

    70

    وای خددددااا 🤒🤒🤒 چه بد شد هق

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.