تنها گناه ام مادر بودن است به قلم نسترن قره داغی
پارت صد و هشتاد و پنجم :
نفس حبس شدهام رو رها کردم و بیحرف مشغول جمع و جوری خونه شدم.
رضا همچنان ساکت یه گوشه نشسته بود و با خودش مشغول بود.
حس میکردم حتی از قبل هم ساکت تر و آروم تر شده؛ قبل از این ماجراها حرف نمی زد، اما شلوغ تر بود و بیشتر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
.
10من معذرت می خوام از نویسنده و ممنونم که زحمت می کشه و پارت می زاره ولی هم داستان زیادی چرت شده هم تعداد خط ها داره کم میشه اولای داستان هیجان داشت و جالب بود ولی الان فقط الکی دارین داستانو طولش میدین