پارت صد و هشتاد و پنجم :

نفس حبس شده‌ام رو رها کردم و بی‌حرف مشغول جمع و جوری خونه شدم.


رضا همچنان ساکت یه گوشه نشسته بود و با خودش مشغول بود.


حس می‌کردم حتی از قبل هم ساکت تر و آروم تر شده؛ قبل از این ماجراها حرف نمی زد، اما شلوغ تر بود و بیشتر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.