پارت شصت و چهارم

زمان ارسال : ۸۸۳ روز پیش

همچنان با تعجب نگاش می کردم و فکر می کردم که چطور این فکر به سرش خطور کرده که بلند داد زد:

- دوسش داری؟


تند گفتم:

- نه...


دستش رو بلند کرد و به بیرون اشاره کرد.

- خودم دیدمتون، دستت رو گرفت... تو کی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید