عشق آمازونی (جلد دوم) به قلم آمنه آبدار
پارت شصت و چهارم
زمان ارسال : ۸۸۳ روز پیش
همچنان با تعجب نگاش می کردم و فکر می کردم که چطور این فکر به سرش خطور کرده که بلند داد زد:
- دوسش داری؟
تند گفتم:
- نه...
دستش رو بلند کرد و به بیرون اشاره کرد.
- خودم دیدمتون، دستت رو گرفت... تو کی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
❤گرگ دختر ❤
160الان فهمیدم غضیه چیه هانا از گرفتن دستاشون تو رستوران ناراحته خو یزدان بی ریخت ی کاری کن 😂😂