پارت پنجاه و نهم

زمان ارسال : ۸۸۸ روز پیش

تا خواستم چیزی بگم یهو علی بی ادب زد رو ترمز و من به خودم اومدم و دیدم یه چیزایی عوض شده و صدای داد مامان بلند شد:

- اوا خاک بر سرم، دریا کجا رفتی؟


دستم رو تکیه گاهم کردم و بلند شدم که کله ام تو دیدرس مامان قرار گرفت.

- ر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید