پارت پنجاه و هشتم

زمان ارسال : ۸۸۹ روز پیش

اخمام رو تو هم کشیدم و با حرص تند تند از در بیرون رفتم که دیدم مامان و علی یکم اون ورتر وایسادن و من شبیه پنگوئن با اون پاشنه بلندا دارم تند تند راه میرم.

دستپاچه شدم و یهو خواستم یه پله جلوی در رو پایین بیام که پام سر خورد و با نشیمنگاه محترم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید