پارت صد و هفتاد و هشتم :

#آمین


صندلی رو با صدای بدی عقب کشیدم و درحالی که پشت میز می‌نشستم، به قیافه سردرگم و ترسیده‌اش زل زدم.


قیافه‌اش از من بهتر بود، خوشتیپ تر هم به نظر می‌رسید. اخلاقش رو نمی‌دونستم، اما مطمئنا اندازه من دوستش نداشت.
...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.