پارت صد و ده

زمان ارسال : ۸۷۹ روز پیش

وارد سالن که شدم و چند قدمی جلو رفتم، لاریسا و استفان را انتهای سالن در حالی که با قدم‌های بلند به سمتم می‌آمدند دیدم.
قرار نبود خودم را احمق جلوه دهم.
این شخصیتم پابرجا می‌ماند...
ایستادم تا آن‌ها به من برسند، مستقیم و با اخم نگاهم می‌کردند.
نگرانی در چهره هر دویشان موج می‌زد و من را راضی می‌کرد که این‌گونه به همشان ریخته بودم.
بالاخره رسیدند...
مقابلم ایستادند

727
380,449 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ثَمین

    ۱۷ ساله 10

    آقا این لاریسا با گذشته ایوان یه ارتباطی داره

    ۲ سال پیش
  • Dayana

    90

    ایوان خیلی خوبه 😍جذاب، رو اعصاب، خطرناک، نابغه،خونسرد... اما جذاب ترین بخش ماجرا اینجاست که با تمام این حرفا از نظر من اون آدم خوبه ماجراست چون آدمای آدم نما رو از زمین پاک میکنه

    ۲ سال پیش
  • افرا

    80

    چه جالب شده وویی❤🥺

    ۲ سال پیش
  • ِّ

    130

    سیاست تو حرف زدن کشته منووو🤤

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید