پارت بیست

زمان ارسال : ۱۱۱۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

دستم روی دستگیره‌ی در خشک شد و نگاهم روی عمو ثابت موند. با خونسردی از جاش بلند شد و در همون حال که به من نزدیک می‌شد، گفت:

- مادرت حالش خیلی بد بود. اگه بهش نمی‌گفتم اینجایی دور از جونش یه بلایی سرش می‌اومد. چرا بی‌فکری کردی دختر؟ اینه رسمش؟ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.