پارت هفتم

زمان ارسال : ۱۰۸۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

دلم برای پرندم تنگ بود.
اما خاطرم جمع بود که اورا به فرد مطمئنی سپرده ام.
مطمئن تر از همه...
دلم برای مادر هم تنگ بود...دلم برا اقاجان هم تنگ بود.
قبل از سفرم به ایتالیا سفر کوتاهی به شمال داشتم...لحظه لحظه ورودم به خانه قدیمیمان مانند فیلم از جلوی چشمانم گذر کرد.


بوت هایم را روی گلیم قرمز دم در خانه از پای کندم.
از طویله پشت خانه بوی گوسفند میامد.
از این بو ا


رمان شیرشاه رمان شیرشاه رمان شیرشاه

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • hasti

    00

    خیلی خوبه

    ۴ ماه پیش
  • ارام

    00

    تورو خدا عضویتو باز کن بخریم😭😭😭

    ۸ ماه پیش
  • ساجده

    00

    دیوانه کننده😁😶

    ۱۱ ماه پیش
  • دف

    00

    عل

    ۱ سال پیش
  • Mino zb

    00

    خوب بود

    ۱ سال پیش
  • Nfs

    20

    ..... 🔥🔥🔥🔥 زندگی گذشته ی ترنج و زندگی الان ایسوو عاشق و کنجاوشمممم و پرنسسسسس 🔥🔥🔥🧿🧿🧿

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.