پارت شصت و چهارم

زمان ارسال : ۱۲۰۹ روز پیش

با حیرت به سمتش رفتم لیوان و توی سینک گذاشتم و به سمتش چرخیدم.

-این یعنی چی!؟

بلند شد و خیره نگاهم کرد.

-هنوز مریضی نمیزارم تنها بمونی...

عصبی چند بار نفس عمیقی کشیدم.

-من نیاز به پرستار ندارم...

مشتش و رو جز ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید