پارت بیست و سوم :

با لبای آویزون بهش نگاه کردم و گفتم :

_ آره واقعا.

چرا به ذهن خودم نرسید؟ بپرم جلو ماشین و نویانو هول بدم اونطرف؟ اه تف تو این شانس.

هلن ادامه داد :

_ یبار انگشت مهراد رفته بود لای در باورت نمیشه ما سه بار اون صحنه رو بردا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.