طالع دریا به قلم مرجان فریدی
پارت شصت و دوم
زمان ارسال : ۱۲۱۱ روز پیش
با درد داد زدم:
-میلاد!
هم زمان که خنده اون یهو قطع شد منم با بهت خیره به مچ پام یخ زدم
خدایا...گند زدم...با وحشت خیره به پام آروم سرم و بلند کردم.
با وحشت به نگاه مبهوتش زل زدم.
حس میکردم یه سطل آب یخ روم ریختن.< ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Kiyana
101لطفا از زبان میلاد هم بنویسید رماناتون همه محشرن خانوم فریدی