ترس از ارتفاع به قلم مبینا حاج سعید
پارت شانزده
زمان ارسال : ۱۱۴۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه
«شایلین»
با قدمهای آهسته، مسیرم رو از خونهی خاله اینها، به دریا که زیاد دور هم نبود، تغییر دادم. دستهام رو توی جیب هام فرو کردم و با نوک کفشم، به سنگ جلوی پام ضربه ای زدم. صداش توی کوچهی خلوت اکو شد. کوچه حالت سراشیبی داشت که به ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ح
۳۴ ساله 60نویسنده عزیز رمان خیلی قشنگی مینویسی ولی پارتش خیلی کم هست