پارت سوم

زمان ارسال : ۹۲۰ روز پیش

زمزمه وار گفت:

_بیشتر از 7 سال گذشته...چرا زندگی نمیکنی؟

تو اینجا امپراتوری خودت و داری...

تو پرنسس شهر خودتی...دنبال چی ای؟


چانه ام منقبض شد دستانم مشت شدند،شومیز نقره ای رنگم میان دستان مشت شده ام مچاله شد.
...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید