پارت سی و پنجم :

پوفی کشیدم و دستم و به علامت سکوت بالا بردم.

- بسه نمی‌خوام بیشتر از این بدونم.

دیگه حرفی نزد و هم‌چنان با حالتی مجسمه‌وار ایستاد.

نفسم و آه مانند به بیرون فوت کردم و به سمت پنجره رفتم، دستم و روی پردهٔ خاکستریش کشیدم و کنارش زدم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.