پارت پانزده

زمان ارسال : ۱۱۱۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

خیزران از جا برخاست. کنار جیران ایستاد و او را به آغوش کشید. دست نوازش روی موهایش کشید و لب زد:

- با تقدیر و سرنوشت نمی‌شه جنگید جیران. من برات دعا می‌کنم. تلاش می‌کنم نریمان رو راضی کنم ولی...

حرفش ناتمام ماند و جیران آن ناتمام پر از ن ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.