پارت هشتاد و ششم

زمان ارسال : ۹۱۰ روز پیش

خودش جلوتر از من از اتاق خارج شد.
از خودم بابت ضعفی که نشان داده بودم، بدم آمد.
سنگینی نگاه رز و مارگارت را احساس می‌کردم ولی عکس العملی نشان ندادم.
اسلحه‌ام را همراه بیسیم و چند وسیله دیگر که لازم داشتم، برداشتم و از اتاق خارج شدم.
استفان رفته بود تا با کمیسر هماهنگ کند و زودتر مجوزش را بگیرد.
مطمئن بودم که الا دوباره داشت حرص می‌خورد و بد و بیراه بارمان می‌کرد.
ل

727
380,187 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Sa_r_a

    110

    درسته که زرنیخ مفیده ولی لاریسا هم یه مادرِ و نمیتونه رو جون بچش ریسک کنه و بیخیال طی کنه ،مخصوصا الان که زرنیخ به دخترش اشاره کرد 🙂💔

    ۳ سال پیش
  • Dayana

    131

    درک نمیکنم چرا انقد از زرنیخ میترسه اون که میدونه زرنیخ فقط زمین رو از آشغالا پاک میکنه... اون زرنیخه مفید، جذاب و در عین حال سمی و خطرناک

    ۳ سال پیش
  • سحر

    ۱۷ ساله 110

    کاملا موافقم همشون تا الان باید فهمیده باشم که زرنیخ فقط خلافکار ها رو می کشه نه بیگناه ها رو پس چرا میگه (وقتی یاد تهدید زرنیخ میفتم) د آخه اون که نمیاد یه بچه رو بکشه

    ۳ سال پیش
  • الما

    100

    دقیقا👍 اما اینا رو موضوع حساس شدن با دیدن قدرتی که زرنیخ داره الان دیگه دارن جدیش میگرن چون اولاش بیتفاوت بودن والان واقعا میترسن چون فهمیدن که زرنیخ میتونه هر کاری بکنه😏😌🙃🙃

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید