زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت هشتاد و ششم
زمان ارسال : ۹۱۰ روز پیش
خودش جلوتر از من از اتاق خارج شد.
از خودم بابت ضعفی که نشان داده بودم، بدم آمد.
سنگینی نگاه رز و مارگارت را احساس میکردم ولی عکس العملی نشان ندادم.
اسلحهام را همراه بیسیم و چند وسیله دیگر که لازم داشتم، برداشتم و از اتاق خارج شدم.
استفان رفته بود تا با کمیسر هماهنگ کند و زودتر مجوزش را بگیرد.
مطمئن بودم که الا دوباره داشت حرص میخورد و بد و بیراه بارمان میکرد.
ل
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Dayana
131درک نمیکنم چرا انقد از زرنیخ میترسه اون که میدونه زرنیخ فقط زمین رو از آشغالا پاک میکنه... اون زرنیخه مفید، جذاب و در عین حال سمی و خطرناک
۳ سال پیشسحر
۱۷ ساله 110کاملا موافقم همشون تا الان باید فهمیده باشم که زرنیخ فقط خلافکار ها رو می کشه نه بیگناه ها رو پس چرا میگه (وقتی یاد تهدید زرنیخ میفتم) د آخه اون که نمیاد یه بچه رو بکشه
۳ سال پیشالما
100دقیقا👍 اما اینا رو موضوع حساس شدن با دیدن قدرتی که زرنیخ داره الان دیگه دارن جدیش میگرن چون اولاش بیتفاوت بودن والان واقعا میترسن چون فهمیدن که زرنیخ میتونه هر کاری بکنه😏😌🙃🙃
۳ سال پیش
Sa_r_a
110درسته که زرنیخ مفیده ولی لاریسا هم یه مادرِ و نمیتونه رو جون بچش ریسک کنه و بیخیال طی کنه ،مخصوصا الان که زرنیخ به دخترش اشاره کرد 🙂💔