عشق آمازونی (جلد دوم) به قلم آمنه آبدار
پارت پانزده
زمان ارسال : ۹۳۳ روز پیش
خندید و گفت:
- نمی خوای بس کنی؟
ابرویی با شیطنت بالا انداختم.
- نچ، تا تو بگی من میگم.
- پس بس کنم!
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
....
252جرررر واقعا خیلی حال نیده تو قهوه یکی سوسک بندازی من یبار سوسک واقعی خشک کردم انداختم تو غذای رفیقم