ماه قلب من به قلم فاطمه سیاوشی
پارت نوزده :
دوروزی بود که تو اتاق خودم را حبس کردم، لب به چیزی نزدم. هرچه زنگ در را زدند باز نکردم.
از دنیا و آد م هایش سیر بودم، کاش بگذارند به حال خودم بمیرم. الی دیگر تنهاس، الی دیگر کسی را ندارد...الی دوست دارد بمیرد...صدای زنگ در رو اعصابم بود، طولی نکشید که خونه ساکت شد...صدای کامیار
...
10لطفاََ عکس شخصیت کامیار بندازین🙏