پارت هفتاد و دوم

زمان ارسال : ۹۲۳ روز پیش

چشم‌های به خون نشسته‌ام را به دوربین دوختم.
دستم را عقب بردم و از روی میز شی را لمس کردم...
در آن لحظه برایم مهم نبود که چیست و چه ارزشی دارد و فقط یک لحظه طی فرمان خشمم، آن را برداشتم و تند به سمت دوربین پرتاب کردم.
صدای شکسته شدن دوربین در اتاق پیچید و توجه همه را به سمتمان جلب کرد.
نمی‌دانم استفان چه در چهره‌ام دید که تند به سمتم آمد و تلفن را هر طور که بود از دست‌هایم که مشت

727
380,098 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ---

    140

    ای بابا مگه نمی دونن زرنیخ فقط ادم بدا رو میکشه چرا جدی میگیرن به بچه چبکار داره

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید