پارت پانزده :

خیره نگاهم کرد.

بی حرف.

یه اخلاق منحصر به فرد ایلین این بود که دلسوزی نمیکرد. یا هرچی، یا حتی با ترحمم نگاهم نمی کرد.

فقط بهت زده بود...خشک شده.

چند بار پلک زد.

-بیخیال،حداقل یه بار سوخته تموم شده.

ما خوبیم؟ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.