عشق آمازونی (جلد دوم) به قلم آمنه آبدار (الهه)
پارت چهارم :
یزدان فرار رو بر قرار ترجیح داد و لنگ لنگون رفت. هستیار که دریا رو روی زمین گذاشت، دریا از بس جفتک انداخته بود، خسته رو زمین نشست و رو به هستیار در حالی که نفس نفس می زد گفت:
- چرا نذاشتی آدمش کنم؟
هستیار دستی به صورتش کشید ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
خیلی خوبه
00عالیه