پارت سوم

زمان ارسال : ۹۴۴ روز پیش

کاری که گفتم رو کردن و من تازه یزدان رو دیدم؛ چند جای دست و گوشه پیشونی اش زخمی شده بود... هنوز ساکت نگاهش می کردم که دریا همزمان با اینکه جلو می اومد تا ببینه کیه که دارم می زنمش، گفت:

- چی شده هانا؟ مزاحمت ش...



به یزدان رس ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید