پارت هفتم

زمان ارسال : ۱۲۶۴ روز پیش

وحشت زده برگشتم و با دیدنش بهت زده خشکم زد و با چشمای درشت و ارومش نگاهم می کرد لبخندی زد و بلندم کرد و بدون توجه به خیسی لباسام بغلم کرد بغض کرده گفتم:

-م...مرده...دیگه نمیاد

محکم تر از قبل من رو به سینه اش فشرد و آروم گفت:

-مرد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید