ندیم به قلم نرگس نعمت زاده
پارت پنجم :
بین دو راهی گیر افتاده بودم. هم دوست داشتم رها شوم از زندگی تکراری و یکنواختم،و هم دوری از دوستانم برایم سخت بود.
مادرم کمی فکر کرد و با دو دلی گفت : چی بگم والا. انشالله که خیره.
پدر، قندی از قندان برداشت، طبق عادت، سر قند را به چایی زد و استکان را به دست گرفت. نیاز داشتم کم
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۹۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
L. D
30وااای چقدر وحشتناک میتونه باشه دوری از بهترین رفیقت خدا سر دشمنم نیاره 😐🙌