زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت شصت و ششم
زمان ارسال : ۹۳۰ روز پیش
کمی سبد بزرگ را حرکت داد و آخرش که نفهمید چه باعث سنگینی بیش از حد شده، سرش را کج کرد و به سختی آن را هل داد و از اتاق بیرون برد.
اتاقی که فقط در آن لباسها را جمع میکردند و برای شستن، به رختکن بزرگ برده میشد.
رختکن بزرگ فقط برای زندانیها بود. لباس و یونیفرم سربازها و باقی کسانی که در زندان حتی سِمَت کوچکی هم داشتند، به خارج از زندان انتقال میدادند تا تمیز شوند.
تبعیض همه جا
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
سنا
40من نفهمیدم چی شد؟ 🥺
۳ سال پیشبنده خدا
70من فقط ی سوال دارم..اون زنه هم ادم بدی بود؟ چون هیچ چیزی درباره مقتول دهم نگفتن
۳ سال پیششانلی
۱۶ ساله 90جان چیشد؟ زرنیخ چه خفنه پلیساروگول زده 🤔🤩
۳ سال پیشE
30لعنتی ، عالیه
۳ سال پیشمهدیه
40چی شد؟ کدومش زرنیخ بود
۳ سال پیشHesel
60واااای چه جالب شد داستان 😃😃😃
۳ سال پیشیگانه
100فک کنم اون کسی که افتاد زندان همون کسی باشه که ایوان از تو دارک وب سفارش داد یعنی قاتل سریالی
۳ سال پیشافرا
100از جالب هم جالب تره وویییییی😍😍🙂
۳ سال پیشروناک
100... مخم پوکید اون زرنیخ نبوده. لعنتی جذاب این رمان عالیه . کار های زرنیخ هم همش یا برنامه بوده عالی بود 👏👏👏👏👏👏
۳ سال پیش
Dayana
10اوه مای گاد!!! پس درست حدس زدم اونی که افتاد زندان ایوان نبود اما مشکل اینجاست... پس کیه؟ 🤔